نمیدونم الان عشق من کجاست خوابه یا که ...اما هرجاست خدایا بسلامت دارش
واقعا دلم براش تنگ شده خدایا یعنی میشه عزیز من خبر بده که قراره همراه خانوادش
منت بجان من بگذاره و مهمون ما بشه ؟خدا یا میشه به شونه های مردانه اش تکیه کنم و در اغوش گرمش اروم بگیرم
خدایا تو که از حال دلم خبر داری میدونی که چقدر دوستش دارم خیلی بیشتر از انی که بشه تصور کرد خدایا هنوز انروزاییکه با تردید باهاش حرف میزدم واز بیان احساسم بهش میترسیدم تو ذهنم زنده هست خدایا خودت دلهامون را به بودنمون قرص کردی و با وجود فاصله زیاد هر روز محبتهامون را بیشتر کردی تا بتونیم دوری و فراق را دوام بیاریم اما خدایا تو خودت شاهدی که دیگه جدایی و فراق برامون سخت سخت شده پس ای خدایی که از مادر مهربون تری خودت هر مانع و مشکلی هست حل کن و راضی بشو ما هم مثل بسیاری از عاشقان که بوصل رسیدن ما هم به وصل هم برسیم و خدایا نمیدونم او از چی میترسه ونگران چیست اما من دلم را به تو سپردم وبا توکل به تو باورش کردم انجوری که الان اگه اون بگه شبه بلا استثنا میگم شبه و رو حرفش حرف نمیزنم خدایا اون هم ترا باور داره مقابلت سجده میکنه به ولی تو اعتقاد داره و باورهاش با باورهای من یکیه پس خودت به قدرت خدایت دلش را اروم کن وباورش را کامل تا بتونه قدم برداره و کاری کنه که هم رضای تو درآن هست هم شیوه پیامبرته و هم نجات و رستگاری خودش هست و من . خدایا تو کمکمون کن که تنها یاور و شاهد و پناه ما تویی خدایا من منتظر فریاد رسی تو هستم چشم امیدم به توست من فقط میخوام کنار اون باشم بقیه عمرم را با اون سپری کنم وبرای دردهاش مرهم و برای تنهایهاش مونس و برای سختی راهش همراه وبرای خستگیهاش قوت و نیرو بشم به مردانگیش ایمان دارم و به شرافت و انسانیتش باور فقط خدایا به بزگی خودت از فضلت یه کاری بکن ما به هم برسیم و دیگه هرچه زودتر روزای تنهایی و فراق ما تموم بشه خدایا یه عمر با عنایت خودت بدرگاهت بندگی کردم ترا بجان حبیب درگاهت شرمندم نکن خدایا هرکجا هستش موفقش بدار و خودت کمکمون کن تا روز خوش وصل را ببینیم